شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

او رفته بود خودش را

...

او رفته بود خودش را

از آب بگیرد

بگذارد سر سفره ی عید

 

خاک در رودخانه می رفت

برگشت

آب خانه را برده بود

 

حرف های نیمه کاره را

از هوا جمع کرد

آخرین تصاویر را

از زمین برداشت

 

دست برد در اشک

خودش را به آسمان انداخت

تا برای سال نو

به ابری برسد که هیچوقت نمی بارد

آسمان اورعی

شعرها

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سیده تکتم حسینی

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد

فروغ فرخزاد

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

پس اگر ناپدید نمی‌شوم

محمد انتظاری

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

جوان نمی‌شوی اما به یاد بیار که «بودی»

راضیه بهرامی‌خشنود