شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

او رفته بود خودش را

...

او رفته بود خودش را

از آب بگیرد

بگذارد سر سفره ی عید

 

خاک در رودخانه می رفت

برگشت

آب خانه را برده بود

 

حرف های نیمه کاره را

از هوا جمع کرد

آخرین تصاویر را

از زمین برداشت

 

دست برد در اشک

خودش را به آسمان انداخت

تا برای سال نو

به ابری برسد که هیچوقت نمی بارد

آسمان اورعی

تک نگاری

شعرها

فالگیر

فالگیر

محمدحسین بهرامیان

شانم داوەتە بەر خۆر و

شانم داوەتە بەر خۆر و

میلاد امان الهی

مزامیر غریزی

مزامیر غریزی

علی الفتی

تدفین

تدفین

داوود سعیدی

ویدئو