زنگ مدرسه را بزن
بعد از حساب
نوبت آزادی‌ست
وقت شادی
و رقص در...

خدا مهربان است
برایش کفش خریدم 
تا روی گور کودکان
پابرهنه نباشد

شب را
از پاشنه در می‌آورم
راه را آب می‌زنم

سپیده‌دم

این حیاط
با باغچه و تاکستان
وقف پرندگان
این خانه وقف شعر
من
...

در بانکوک
نخستین بار در می‌یابم
لبخند نیز گاه چندش‌آور است 
...

به‌جای نان
شعر به خانه می‌برم
به‌جای نان
شعر روی سفره...

زنگ زندگی را 
از یاد برده‌ایم
دنیا کاروان‌سرایی است
با...

کاش روسری
گل سرخی بود

یا پروانه‌ای
لابه‌لای گیسوی خیس تو

عطر تنت را 
در خانه جا گذاشته‌ای
برای تو
چند بوسه
در...

نرسیده کمی آب 
و یک گل آفتاب 
پای گلدان ریخت 
خانه را معطر...

چه عشقی داشتم
به زندگی
به تو
اما جنگ
خانه‌ام را خراب کرد

با جامی برکف 
لبریز از شراب لب‌هایت 
در تاکستان گم...

سیمای تاکستان‌ها
خرمن دانه‌های انگور
در باغ‌های خوسف

در...

 بدون تو 
ماه زیبا نیست 
لیمو 
شیرین نیست
نیز...

شاید زمانی
از چیزهایی سخن بگویی
که دیگر دیر شده است
حالا تلخی روزها را...

در کمرکش کوه
در سایه سنگ
نفس تازه می‌کنم
باد بر بادام کوهی
...

مرا آوازی نیست
سرودی نیست
خیالم
پریشان است
و خواب چشمانم
پر...

بياييد گوري بزرگ بِكَنيم
گوري
براي همه تفنگ‌ها
گوري
براي...

خدا به‌خیر کند 
این  زیبایی 
کار دست من خواهد داد. 

تنهایی مرا از پا انداخت
دستم را کوتاه کرد
گرسنه‌ی  مهربانی‌ام