فقط خیالی از این عشق در میان مانده
چقدر خوب که ریگی به کفشمان مانده
سوال می کنم از خود چه داشت بوسه تو
که مزه اش دوسه سالی ست در دهان مانده
چقدر چای که بی قند میخورم بی تو
هنوز جای لبت روی استکان مانده
اگر بپرسی از این مرد ...کوه خاموشی است
که خیس ِ چهره ی او رو به آسمان مانده
بگو ادامه دهد یا به انتها برسد
کسی که تلخ ترین جای داستان مانده