زن خاورمیانه غمگین است
ساکن سرزمین نفرین است
خسته از بوی خون و آتش جنگ
او به آینده، سخت بدبین است
کو بهشتی که زیر پا دارد؟
زنده در گور، فکر تضمین است
هر کجا حق خود طلب کرده
ناشزه بوده، حکم تمکین است
چشمهایش دو کاسه ی پرخون
دامنش سبزِ چین در چین است
در دلش هست یک امید محال
خواب تلخش چقدر شیرین است
اولین شاعر جهان، زن بود
سوز لالاییاش چه غمگین است
او بلد نیست شاد بودن را
تلخی زندگیاش، روتین است