...
چه اشتباه بدی کرد با عبور از تو
کلاغدان شده بود این درخت، دور از تو
وفور فاجعههای نگفتنی کشتش
منِ مرا که رکب خورد از عبور از تو
به خاک عجز نشست و خودِ خودش را کشت
کسی که داشت به سر تاجی از غرور از تو
جنون شعلهور خویش را به یغما داد
منی که بود سراپا نبوغ و نور از تو
تب غریزه حقیر و گرسنهجانش کرد
مرا که قوت روان بود در تنور از تو
جهاز هاضمهای ماند و قوهی باهی
قوای فاهمهاش تاخت سوی گور از تو
که دلبخواهترین دلبر جهان بودی
گذشت و شد شبحی شوم و تننشور
از تو
گذشت و تن به تن این و آن سپرد و دریغ
شد از تب هوس ناشیانه کور
از تو
گذشت بیکه بداند چه میکند با خود
کسی که بود سراپای او سرور از تو
دوباره سوی تو برگشت تا بیاموزد
فنون عاشقی و طرز سوگ و سور از تو
دوباره سوی تو بازآمدم مرا دریاب
به من که سخت پشیمانم از خودم بشتاب