...
«همه خیالم متوجه این بود که مبادا کسی به احوالپرسی من بیاید و سماجت بکند»۱
میآیی دوپلهیکی
از یک سه پنج
سیزده پله
جایی مطلقاً از آن تو
گیرم زیرپله
با مؤجر وسواسی مشکوکی
که هر عشا گربههای کوچهی سیزدهم را سرشماری میکند
با شمارش زخمهاشان
یک سه پنچ... نفله
همهچیز از متعلقات
لباسها کتاب
تهماندههای غذا
چشم انتظارِ پادشاه اشیاست
با تاجی از گیس گوریده تا کمر
«تو همانقدر تأثیر میگذاری
که در زیبایی ویرانگری»۲
انبوه تبله کردهی کمد
طبقات ماسیدهی کتابخانه
و سطلزباله
که از جماع پوستهی تخممرغ با تهسیگار
نطفهی نوزادان بسیاری در آن میبندد
ایضاً لحاف دونفرهی سیاه
با قاصدکهای بزرگ
شبیه بُوای سیری چنبره زده در خود
با تو نفوذ میکند گویی که خانه خدا تویی
«از ʼآنهاʻ پناه میبری
به سانتهایی برای تینا»۳
بوی زُهم دهان کارمند بانک
وقتی «کد ملی» را فریاد میزند
دو شط عمیق اخم لای ابروهای ریاست شبکه
لکهی کبود پیشانی حراست دانشگاه
از هیزی عبدالله مالکی
ـ سرپرستار شیفت شب ـ
و لحن لاسیدنش با دستور تزریق دارو
«به مرگ که میاندیشم تو نزدیکتری»۴
پتوی سبک سفری را ـ آهسته ـ روی پایت میاندازد
پشت در را انداختم؟
از لای درز پنجرهها
مثل بوی برنج دودی مادام لازاروس
که پلهها را گرفته باشد و لغزیده باشد به زیر
به درون میخزد
صدای چیست؟
باد...
زوزهی آمبولانسی از سمت چهارراه؟
نالهی گربههای فحل در پارکینگ اختلاف طبقاتی؟
یا پارهکردن طوقی با پنجههای دو لکه برپشت
آخرین بازمانده تیرهی لکهبرپشتان
از نسل گربههای عقیم
«دهان او از غم گرد شده
اما تو بیتفاوتی
و تو انگار همهچیز را به سنگ بدل میکنی»۵
آبِ جوش میریزد
روی جمعیت گرههای چای سبز
میترکاند پوست هل را زیر دندان نیش
هل دانه میشود روی رقص گره
که خود را باز میکند
در ازدحام تشکیل حبابهای آب
امشب یکسر خستگیست
مثل شبهای جهنمی شیفت
مگر پشت در را نینداختم؟
نشت میکند سیزده سیصدوسیوپنجِ کافدار
از سر پیچ کوچه
پراید لکنته
که یکطرفه را بار زده بود
سمندی که بزرگراه را برید و تو را
تا از خروجی راست
و خط زغال سنگی ترمز
آسفالت را دوخت بهصورت نوکمدادیاش
بوی ادرار پاشید روی دیوار پشتی
«قربانی سالها پیش سر پیچها سکوت کرد
و بعدتر»۶
صدای مامان
چای را میریزد در کمر باریک استکان
که لک شتکهای گِل
از ترمز نیسان آبیِ بر شیشهاش
بوی چیست؟
«من از قاب بیرون رفتم»۷
صدای سوتی ممتد در جرعهی داغ هم میخورَد
بوی بخارات بادام تلخ
«حدقهی چشمهام و دندانهای مرتبم
ترشیِ نفسم
یک روزه گموگور خواهد شد»۸
پینوشت:
۱. سطری از داستان زنده به گور، صادق هدایت
۲. سطری از شعر «رقیب»، سیلویا پلات
۳. نام مجموعهشعری از کتایون ریزخراطی
۴. سطری از سانتهایی برای تینا، کتایون ریزخراطی
۵. سطری از شعر «رقیب»/ سیلویا پلات
۶و ۷. سطری از سانتهایی برای تینا، کتایون ریزخراطی
۷. سطری از شعر «لیدی لازاروس»، سیلویا پلات