...
در انتهای آخرین سیاره، دریست
که گلولهها و عکسها و نامهها در پشتش انباشته میشود
و شعرهای فراموششده به آنجا میرود
و خبرهای سوخته
و بند انگشتهای قطعشده
و خاکسترهای پخششده
و جنینهای سقطشده
و نگاتیوهای فاسدشده
و پرندههای یخزده
و حافظههای پریده
به آنجا میروند.
در انتهای آخرین سیاره دریست
که به روی کمد لباسهای مادرم باز میشود.