شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سرنوشت پریان

سرنوشت پریان همیشه رشک‌برانگیز نیست
میله‌های نازنینی است، می‌توانی بالا بروی
نقاب‌های نقره اما چهارنعل توی سرت می‌تازند تا قرصی بالا بیندازی و نرسی
در چند قدمی خودت دور می‌شوی
عروسکِ مومیِ پیر!
وضع خوبی نیست، می‌دانی
همیشه قبل از هر انفجار خنده‌ات می‌گیرد
پوزه‌ی بی‌رمقت را به بچه می‌چسبانی و اصرار می‌کنی: ما دو تکه‌ی یک گوشتیم
خودت را به دیوانگی می‌زنی که برسی
به جنوب نمی‌رسی
به زانوی پودرشده‌ی مادرت نمی‌رسی
به تصویر ترسناک بریدن و بوسیدن و خوابیدن، در مغز اشیا، تحت‌تأثیر چنین فضایی نمی‌رسی
روی تخته‌ی باریک کمد دراز کشیده‌ای
به تیتر اخبار دستکاری شده نمی‌رسی
به جان‌های اعدام‌شده و اعدام‌نشده نمی‌رسی
به بازداشت‌های خیابانی نمی‌رسی
به بازداشت‌های خانگی هم نمی‌رسی
به ضعف ملایم بعد از دیدن حکم دادگاهِ دوستت نمی‌رسی
به آزادی مشروطش با گل و قلب‌های رنگ‌رنگ، وسط دوست‌هاش عکس که می‌اندازد نمی‌رسی
تو به کشته‌شدن شاعر هم نمی‌رسی
به اسباب‌کشی نارس نمی‌رسی
به ریسک جوینت‌زدن زیر کفل شهر نمی‌رسی
به تشنج انگشت‌ها نمی‌رسی
به شکوفه‌ها
پدرت برای صدمین ‌بار به چهره‌اش بدرود می‌گوید
و تو حتی به چهره‌ی صدمین ‌بار‌ش نمی‌رسی
به شعرهای بی‌سروته این سال‌ها
به هیچ ژست خاصی واقعاً نمی‌رسی

دست‌به‌دست جادوگری که جارویش را فرو کرده در کمرت
شبیه کلاغ از این درخت به آن درخت
تقلا می‌کنی
شکاف‌هایی توی دهانت باز می‌شود
کفِ سفید، انگار که در ساحل لمیده باشد دهان
تست تراکم استخوان نمی‌دهی
مهاجرت نمی‌کنی
مادری‌ات را این‌جا و آن‌جا دنبال خودت نمی‌کشی
چهره‌ات را در اوج مرحله‌ی متلاشی‌شدن به‌دست جراح زیبایی نمی‌دهی
رنجت را در شکمِ ماهی تا قاهره به گردن ریحان پرواز می‌دهی
بچه را از سینک می‌کشی بیرون و لای ملافه مخفی‌اش می‌کنی
دستت را توی حلقش فرو می‌کنی تا دندان‌هاش را شیار به شیار تسکین دهی
انفجارهای دفاعی بدنت خنده‌دار می‌شود
از هم باز می‌شوی
این تویی که در گذشته ایستاده و طولش می‌دهی
مغزت از شل‌شدگی بدنت پیشی‌گرفته
می‌پوسی و طولش می‌دهی
سرگذشت مختوم از زندگی معلوم‌ات پیشی گرفته
برق می‌زنی و طول‌اش می‌دهی
سرگذشت‌ات را بسته‌بسته به خودت پست می‌کنی تا در اینباکست ابدی شود
چیزی برای گفتن نیست
چیزها ابدی نیست
خواب است که روبه‌رویت صاف می‌ایستد و استخوان‌هایت را یکی‌یکی می‌جود
مرگ است که شبیه بچه سوسمار زیر تختت چمبره می‌زند و خرخر می‌کند
سبک‌بال پاره می‌شوی و حیرت می‌کنی که رو به خودت ایستاده‌ای
در ارتفاعات کوهستان
رؤیا که پیشی بگیرد از اضطراب
کلاغ که چشمش را بچپاند به دوربین
خرگوش را جای آدمیزاد اشتباه که بگیری
سرخوش که بشوی در پیشگاه مرگ
زانو که بزند مرگ به احترام
سرت را در آستانه‌ی سقوط هل می‌دهی به آغوشش

همه‌ی ما تصویر می‌شویم
همه‌ی ما دست‌کم یک هفته داستان می‌شویم
همه‌ی ما دست‌کم یک هفته اخبار می‌شویم
همه‌ی ما دست‌کم یک هفته داغ‌دار می‌شویم
و بعد طبیعی و درخشان
سوت‌زنان، با دهانی باز
دور می‌شویم
 

سوده نگین‌تاج

تک نگاری

شعرها

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

سریا داودی حموله

گُرگاس

گُرگاس

شقایق شاهرودی‌زاده

سفر‌نامه‌ی این تابستان

سفر‌نامه‌ی این تابستان

جواد مجابی

بی‌شرف های دور من: بسیار

بی‌شرف های دور من: بسیار

فرزین منصوری