تا نرنجی
از رنگِ این روزگار نارَنگی
شهسوار صحاریِ شهداد!
ریگشمارِ لوتهای بیتولا!
ای بحارِعمر من!
در کویرِ کرانههای دور از تو
هر بوسه واحهایست
و هر شرابی سرابی
تا کلماتِ کلوت
در اوراق این باغ مرکبات
ـ مصحِف داغِ تنِ لرزان تو ـ
لیقهی لهو باشد در لعبتِ دوات
قلِم رقمی زار بر قامتِ تو
دویده به یادگار
ای نازَکِ نازُکنارنجی
که پریدی از بالای پستی این روزگار