شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

از دست باد که بگریزی

...

از دست باد که بگریزی
چیزی عقب به جا می‌ماند
همان که سال‎‌ها بعد حالا باد با خود آورده جایی
و به یادت می‎آید
زمان رفته است و چیزها
هرگز همان که بوده‎اند، برنمی‎گردند
ماه مثل مگسک از پس ابر نشانه می‎‌رود
و در مغز
فضای خالی را پر می‎‌کند
که بپاشد
بزن زیر یادها
از یاد همین‌که بپاشد روی چیزها کافی‌ست

کبوتر ارشدی

شعرها

گاهی به این‌جا می‌رسم

گاهی به این‌جا می‌رسم

محمود معتقدی

در باغ

در باغ

شاپور جورکش

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

بین تمام نام‌هایی که به این‌جا رسیده‌اند

سریا داودی حموله

شب را که ورق بزنی

شب را که ورق بزنی

علیرضا ملک زاده