...
از دست باد که بگریزی
چیزی عقب به جا میماند
همان که سالها بعد حالا باد با خود آورده جایی
و به یادت میآید
زمان رفته است و چیزها
هرگز همان که بودهاند، برنمیگردند
ماه مثل مگسک از پس ابر نشانه میرود
و در مغز
فضای خالی را پر میکند
که بپاشد
بزن زیر یادها
از یاد همینکه بپاشد روی چیزها کافیست