شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

حالا که چشمم شده انزلی

...

حالا
که چشمم شده انزلی
مرداب ماسیده از
اشک و انتظار
و تیک
که نمی‌رسد به تاک
و سکوت
پراکنده در
حجم این اتاق
و در
که رو به هیچ فردایی
باز نمی‌شود
و من
که در آغوش خویش
پیچیده
پیچانده خود را
به خود
حل می‌شوم
در بالش زیر سرم
بی مرغابی
بی کلک
به همین غروب پیش از این
به موسیقی لحظه‌ای‌
که مرا
وصل می‌کرد به من
که مرداب چشم‌هایم
که انزلی
بی کلک
بی مرغابی
چسبانده لب به سکوت
و شطرنج کف اتاق
محرم رازی
سر به مهر

علیرضا مجابی

تک نگاری

محصول زحمت حسنعلیجعفر

محصول زحمت حسنعلیجعفر

سیلویا سلمانپور

باد می‌گفت با باد

باد می‌گفت با باد

آنوشا نیک‌سرشت

شعرها

به صبحی دیگر

به صبحی دیگر

محمود معتقدی

شغل تمام وقت

شغل تمام وقت

بکتاش آبتین

دوایین نامه

دوایین نامه

اسماعیل عظمی

سیمای تاکستان‌ها

سیمای تاکستان‌ها

غلامحسین چهکندی‌نژاد