...
تشک که میخچه در بیاورد،
صدای تمام خوابها
بلند میشود
حتی آنهایی که هیچوقت
انتظارشان را نداشتهای
بعد
میشود اینطور تعبیرش کنی
که انکار میلههایی که آسمان را بخش بخش
میپاشد به زاویهی دید
خندههای موذیانهشان به قاه قاه
پوست میاندازد
نمیشود از بازی بزرگترها چیزی جز انزوا در آورد
حتی با اندازه پرواز پرندهای
میان قابی محدود
به لبخندهای عصبی پناه میبری
و منتظر میمانی
منتظر
و انتظار
میخ فرسودهای است
که با کندی سرسام آوری،
دیوارههای اعصابت را به تخت میدوزد
دیوانهها
خوشبختترین آدمهای روی زمین هستند.