مرتضی کلانی
شعرها
صوت ها
ویدئوها
کتاب ها
بادی که جای شاخه فقط شاخ میشکست
مردی که دست روی سر غول میکشید
دلواپس...
…
به سستی درون خودش پشت کرده تا
به صبر در برابر من رو بیاورد
...
آنقدر دور باش که از دوریت
نزدیکهای فت و فراوانی
در معرض محالشدن...
از من آغاز میکنم که زمین
از من آغاز شد به دور زدن
من که در بند تو محاصره...
در اوج بود از اوّل که آفتابی شد
نخست بود وستاره گرفت... سوسو شد
و سیب بود که از...