فرياد به تمام عضلاتم فرمان میداد
دستش را مىگذاشت روى دهانم
در باد بودم
و موهايم به شاخههاى درختى مىگرفت
كه ديگر زردآلو نمىداد
خون به مغزش نمىرسيد
خشك مىشد
گريه مىكرد
در باد بودم
داشتم کودکم را شیر میدادم
ذرهذره دفن شدم
كسى مرا نديد
به ريشهاى تلخ چسبيدم كسى مرا نديد
دستكم بياييد جسدم را پيدا كنيد
تا درخت زردآلو شكوفه كند.