شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

 پدر گندم‌ها را که آورد
برنج‌ها را خورده بودیم
هفت ساله بودم

 پدر گندم‌ها را که آورد
برنج‌ها را خورده بودیم
هفت ساله بودم

مامان می‌رود
ردّ نگاهم خشک می‌شود
تا پیچک مادربزرگ
...

به سیگاری پناه می‌برم
که کاشته‌ام میان دندان‌هایم
دیواری که خم...

شعرها

چکامه اناهید

چکامه اناهید

صدرا یوسف زاده

از ابر و چشم

از ابر و چشم

م. مؤید

ارغوان

ارغوان

هادی میرزانژاد موحد

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

تو بگو سینه دارچینِ دیوانه

فهیمه جهان آبادی