مینویسم آزادی
در کلمه نمیگنجد
میرود برج میشود
میرود سایهاش را روی خواب فصل بیکاری کارگرها میاندازد
میرود غروب را پشت سرش زیبا میکند
میرود با مسافرها، با مسافرکش ها عکس یادگاری می گیرد
میرود با چمن، با فضای سبز، با کنسرتها رفاقت می کند
میرود با مردم دستبهیکی میکند
شلوغش میکند
شعار میدهد
به زندان می افتد
و دیگر به این کاغذ مچاله
برنمی گردد.