تمامي اين خطوط
حامل گنجشکهايي بود
که با نتهاي غبار در گلو گرفته
تنها
روي تارهاي موي تو
جيکشان درميآمد
تمامي خطوط پايان
در گوشهي چشم تو که قرمز بود
و نبض نوار غمگيني که ميرفت
تا قلبی ترک بردارد
ترک ميکنند خانهاي را که ترک...
چشمان تو
قطرهقطره فنجان را ترک ميکرد
تا خطوط انگشتانت ته فنجان
مرا بيخواب نکند
سربازي دارد خانه را ترک ميکند...
دست سفيدت
پرچم صلح است
که در هوا تکان ميخورد.