شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

بانویی با چهار چشم و             

بانویی با چهار چشم و             
 یک ارابه
 من تصادفاً خوبم
تصادفاً از چند پله به دریا نمی‌رسم و 
نردبان به من دروغ می‌گوید.
قرار بود آلبالوها را 
من بچینم و باد کوتاه آمده باشد.
با دامنی که می‌کشانم از آب
و این مسیر رو به مادرم
با نور که می‌خورم
بر‌می‌خورم به آفتاب
برمی‌خورد به شب.
من ارابه‌ام را گم کرده‌ام شاید.

بانو نگاه کن
با چشم‌هایت اگر جان نداری 
یا
چشمی برای دیدن من نداری

آزاده حسینی

تک نگاری

شعرها

هرجا می‌روم 

هرجا می‌روم 

وجیهه نوزادی

نقابی از خوشبختی

نقابی از خوشبختی

احمدرضا احمدی

مرا از این‌که منم عاشقانه‌تر بنویس

مرا از این‌که منم عاشقانه‌تر بنویس

عادل سالم

از تو نه

از تو نه

محمود معتقدی