شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

من زندانی بودم و در تمام خاطراتم 

من زندانی بودم و در تمام خاطراتم 
یک زندانی دیگر بود 
در خاطرا ت
فرصتی کمی داشتیم برای روز‌هایی که تحقق نمی یافت
شباهت عجیب روز‌ها و شب‌ها را آزمودیم 
و تخیلمان را کاملاً برملا  کردیم 
و با صراحت کسانی که با مرگ هم تراز بودند بی‌تعارف حرف می‌زدیم  
پشت به پشت حرف می‌زدیم 
صورت و پس سرمان یکی بود 
دهانمان تا ستون فقراتمان وسعت داشت 
و ریه ها به عصب‌های پا می‌رسید 
اول فرق روز و گرگ و میش را از دست دادیم 
و کم کم صدایمان در چشم‌ها ته‌نشین می شد
ما شکلک‌های خنده‌دار سکوتی  بودیم که از درون چشم‌ها علامت تعجب می‌شد 

در  سکوت راه رفتن در باتلاق را تمرین می‌کردیم 
برای فرو رفتن 
و صادقانه فرو‌رفتن و ما کم کم درون هم محو شدیم

خسرو بنایی

شعرها

زیرپوست شهر

زیرپوست شهر

محمود معتقدی

دشت را  به تمامی فریاد شدم 

دشت را  به تمامی فریاد شدم 

هوشنگ رئوف

تو زیبایی

تو زیبایی

سکینه نودهی

مترسک

مترسک

میرحسین نونچی