کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد 1352، گرگان. 
مجموعه‌های منتشرشده:
«هی نامِ تازه‌ی چیز»، «با این‌که چاپ شدم»

همیشه اتفاق‌ها پُرند

همیشه اتفاق‌ها پُرند، پشتِ بام‌ها پرند، از کبوتران زنده هم پرند، از کبوتران مرده هم پرند
«نگاه کن که گربه‌های شهر با نگاه‌های سرخ می‌روند روی نبضِ پشتِ بام، از کبوترانِ مرده می‌خورند»
فرشته‌های سالخورده نیز توی کوچه‌های شهر، همزمان که فکر می‌کنند باز روی نقطه‌ی وخیمِِ «‌صبر کرد‌»
به هم نگاه می‌کنند گیج: 
«‌این کبوترانِ سرخ، مثل این‌که باز سنگ خورده‌اند!!‌»
«‌نه! ببین؟!! شبیهِ چیز… آجرند» 
«‌چرا نمی‌شود دروغ ساخت از کبوتران سنگ؟!!‌»
«‌واقعاً نمی‌شود دروغ ساخت؟ واقعاً نمی‌شود دروغ گفت؟»
«‌چرا نمی‌شود دروغ گفت؟!! این‌همه دلیلِ خوب! حفظِ حسِّ بال‌های رامِ باز، حفظِ حسِّ این که دل نمی‌بُرند‌»
«‌ببین! اگر کبوترانِ شهر با دروغ پر زدند، پس چرا به گربه‌های بی گناه حسِّ سردِ اشتباه داده‌ایم؟!!‌»
«قبول کن که ما فرشته‌ایم، از فرشته‌ها نخواه موقعِ دروغ گفتن از نگاه چشم را به ذهنِ بال بسپرند‌»
«‌قبول می‌کنم فرشته‌ایم، منتها چرا هنوز؟‌»
«گفته‌اند، پس نمی‌شود نبود، مثلِ قاب‌های لُختِ اعتماد‌»
«‌ولی قبول کن که حسِّ شهر مثلِ یک غمِ بزرگ… آخ این همه غمِ بزرگِ ناب! پس چرا به گریه‌ها نمی‌خورند؟!‌»
فرشته گفت: «‌سرنوشتِ خواب واقعاً دروغ نیست، از فرشته‌های دیگری بپرس، بعد روی نقطه‌ی خودت بمیر‌»
فرشته گفت: «آخ آخ آخ! این همه دلیل خوب، واقعاً نمی‌شود فقط نمرد... فکر می‌کنی هنوز دلخورند؟‌»
«‌همیشه دلخورند، بی‌خیال! ما فقط فرشته‌ایم، کارمان مشخص است انتظار، حرف می‌زنیم، راست یا دروغ‌»
فرشته گفت: « اتفاق بس نبود، انتخاب کرده‌ایم، از کبوتران مرده پُر شدیم، از کبوتران زنده هم پُریم»

حبیب موسوی بی بالانی