شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ای وردی که هر شب 

ای وردی که هر شب
مرا از دهانه‌ی آتشفشان‌های خاموش
و گورهای خالی 
عبور می‌دهی!
اسم شب را 
بگذار در دهانم
دره‌های گود فقط 
خمیازه می‌کشند و
عمق فاجعه را 
در چشمانمان 
اندازه می‌گیرند
بلعیده می‌شوم
که آب از آب 
تکان بخورد
سنگریزه ها 
از زیر پاهایم جا خالی می‌دهند
ترس مرا تف می‌کند!

آذر کتابی

شعرها

تدفین

تدفین

داوود سعیدی

کابوس

کابوس

امیربهادر کریمی

برهوت

برهوت

رضا محمودی‌حنارود

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

شاید زمان آن چای کم‌رنگی است 

الهام جهانبازی گوجانی