شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

حرفه: روزنامه‌نگار

دالان پیچید صدا را به خود
بو برده‌اند گل‌ها 
که درد پیچیده دالان را.
تا گوش
فرو‌رفته در خواب سرانگشت‌ها
آویزی از سکوت؛
سبزه مورمور می‌شد
این آخرین بار نبود.
دالان هزار تو دارد
هزار زخم سیاه.
گُل کرده است خون‌تر
از خواب‌های تو را دیده
می‌سوزاند خواب را
دوا گلی و برف.
صدا به صدا نمی رسید:
سکوت بود و  
تاریکِ یک‌دست
محاصره ات می‌کرد.
- بله 
از این پلک به آن پلک که بشوی
زمستان از خیر برف
گذشته است و دالان از خیر حرف
تاریکی امان نور را می ُبرَد.
دیده بود که؛ 
میل‌های بافتنی‌اش را می‌پیچد در کلافی گرمسیر
به پهلو رسیده بود
خواب
دیده بود که سبزه می‌اندازد
و دست‌هایش را گره می‌کند در تخم چشم‌هام.
پریده باشی و انگار 
درد می‌لرزد در صدای دندان‌ها
گره، کور می‌شود در سردسیر   
و میل‌های بافتنی قد می‌کشند در سبزه‌ای کهنه؛
این خواب را از دستش بگیر
سنگین است. 

نفیسه قانیان

تک نگاری

سلام نازنین

سلام نازنین

نگار اسکندرفر

یک رومنس خانوادگی

یک رومنس خانوادگی

فرشاد سنبل دل

شعرها

تنها صداست که می‌ماند

تنها صداست که می‌ماند

فروغ فرخزاد

تقویم پاییزی

تقویم پاییزی

بکتاش آبتین

این روزا ...

این روزا ...

سیمین چایچی

کوه را با گلوله

کوه را با گلوله

دیار مردان‌بگی