شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

این خانه‌ها اندوه می‌بارند

این خانه‌ها اندوه می‌بارند
آسیمه سر از درد فرجامند
چون دودکش‌هایی که شب در شهر
آلودگی‌هایی سیه فامند
تا دست را در گردنم کردی
دنیای تو دور سرم چرخید
گفتی نباید سرکشی هرگز
در شهر ما پروانه‌ها رامند
از شهر ما آلاله‌ها رفتند
در شهر من عشق و عدالت کو
این جا علف‌ها سرخ و لبریزند
از خون آنانی که گمنامند
این شمع‌ها این شعله‌ها این شهر
بعد تو من تنها شدم اما
هرگز ندارم فکر پیوندی 
با شعله‌هایی که خم و خامند
آتش به باغ خانه ما زد
من با تمام برگ‌ها گفتم
این چوپ ها هرگز نمی‌سوزند
چون چوبه‌های مرگ و اعدامند

صالح زیرکی

شعرها

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

زری قهار ترس

روژان

روژان

سیدعلیرضا ذوالفقاری

دلت دلفینی ست

دلت دلفینی ست

شاهین غمگسار

من با تمام دخترانی که در خواب دیدی فرق دارم نه؟

من با تمام دخترانی که در خواب دیدی فرق دارم نه؟

تمنا مهرزاد