هر پسین فرو میروم در لاک خودم
سرخ
و این خیابان بدون دستهات کالم میکند
مثل گردویی تلخ
بیا و مرد من باش
تا از این شبها
فرزندانی بزایم از حروف الفبا
چشمهاشان به رنگ کلمات
دستهاشان مثل دوستتدارم
و موهاشان
مثل همان بید
که از نبود تو مجنون است
مرد من!
فرزندانم را ببین
برای بندر، ساحل آوردهاند
و برای ساحل، رد پای من و تو
وقتی لای انگشتانت
روی سُلي که نبود
رد مهتاب ماند
تا صدای موجها
روشنترین ترانهای باشند
که به شعرهای ما میآیند.