شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

من طفل ناهنگام یک دردم‌!

من طفل ناهنگام یک دردم‌!

از جفت عددی در آخرین روزهای تابستان آمده‌ام
چهارخانه‌ی پیراهن‌های مرا
کسی بزرگ‌تر نکرد
جز من‌!
که چهارراه هر خیابان را
          دیوار  خانه‌ام
          پرده‌ای روی نرده‌ی
          ایوان خانه‌ی مادر‌بزرگ

تمام روز را شب می‌کشم
تمام شب را سیگار

به بیدادهای همسایه‌ها ... گوش... می... نمی...
و هرچه دوست‌داری در نقطه‌چین‌ها بگذار‌!
بهار
برای
شاخه ی
خشکی
که در اجاق می‌سوزد
هیچ فرقی نمی‌کند !

                فقط
                هر شب
                پرهای بالشم
                در گریه‌هایم قو می‌شوند‌!
و در انتظار آوازشان 
نام تو را آواز می‌کنم‌.

تا این‌که
یک شب
من
به خودم
می‌گویم:
شاعر!
تنها زندگی کردی
تنها هم بمیر
جهان بعد از تو جای زیباتری‌ست.‌

رامین فتحی

شعرها

گاهی به این‌جا می‌رسم

گاهی به این‌جا می‌رسم

محمود معتقدی

تبانی

تبانی

رویا الفتی

پنجره

پنجره

فروغ فرخزاد

برادر

برادر

امیررضا وکیلی