شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مسئول سردخانه گفت خودش است؟
و ما سه نفر نگاه کردیم به تو که نگاه می‌کردی به...

ای زخم!
توی پیش از فراموشی
همین‌قدر دورم از حافظه‌ام
که...

ای زخم!
توی پیش از فراموشی
همین‌قدر دورم از حافظه‌ام
که...

رموز بر سنگ سفید
یا تهران‌گردی با یوحنا به وهم
تو خاستگاه خودت را
و...

تک نگاری

ضد شعر

ضد شعر

هادی محیط

شعرها

مالیخولیا

مالیخولیا

هادی میرزانژاد موحد

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

از گیسوان مشکی‌اش، از شانه می‌ترسی

تمنا مهرزاد

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

همه‌چيز از یک دعوتنامه شروع شد

مجتبی هژبری

سربازها رفتند

سربازها رفتند

وجیهه نوزادی