شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

 

تنها و پَرت، توی جهانی ملخ‌زده
من یک مترسکم به دو بازوی یخ زده

 

زندگی یک رفیق نامرد است
به لبش خنده خنجرش پنهان
وسط بوسه‌ی...

چقدر عشق شنیدم که می‌رسد به جنون
«چقدر چون که به سوداست غرق در...

 

صدای مضحک یک مجری آمد از سمتِ
دهان باز اتاقی که پشت هم می‌گفت

تک نگاری

آن کُنجِ تنهای تنهایی

آن کُنجِ تنهای تنهایی

محمدرضا عبادی صوفلو