شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

گلوله و برف مرا به کجای خود رسانده

گلوله و برف مرا به کجای خود رسانده
برگشت گلوله‌های سفید 
گلوی مه را نشانه رفته‌اند
رفته‌اند پا‌به‌پای جنازه‌های خون‌گرم
حالا مگر برف خون را از دستانمان سفید کند
باورت می‌شود
جنازه‌ها با بهار آب می‌شوند
تو در قوس دستانم از چشمه‌ها آب می‌خوری 
این‌ها خط‌های سرنوشت من است
از کوه‌های کردی 
تا هندوکش سینه‌هات
فقط برف‌های خون‌گرم
از عشق ما تازه‌ترند.

 

مرتضی بختیاری

تک نگاری

شاعر مادرزاد

شاعر مادرزاد

محمد حسین بهرامیان

نقش کتیبه ها

نقش کتیبه ها

ساتیار فرج زاده

شعرها

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

جلیل الیاسی

چیزی نمانده از قلبت 

چیزی نمانده از قلبت 

مرتضی بخشایش

شغل تمام وقت

شغل تمام وقت

بکتاش آبتین

آزارِ تازه

آزارِ تازه

محمدعلی بهمنی