شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

برای ساعت چهار صبح احتمال ساده سیاهی نیست

جنازه‌ای که در چشم راستم خوابیده
کهکشان بی‌نام است
جن جادو می‌کند
خاکستر به پیراهنم می‌برد
با حروف شبیه سنگ
خون می‌شوید در دست‌هام
بلند می‌شود
من می‌خوابم
کهکشان در غبار فرو می‌رود
گورها مُهره می‌اندازند به خاک
و در سقوط ستاره‌ها 
چیزی شبیه قبرستان
از تاریکی برمی‌گردد
کنار من و جنازه می‌خوابد
و جهان در تُرنجی کال آتش می‌گیرد.

محمد پروین

تک نگاری