تصویر عكسِ روی تو بر عكس
افتاده روی سطح شبكیه همانجا
در زیر سرخهای نامشهود
افتاده بین عصمت اعصاب بینایی و
دیدار جز با شهادت شریانها
مشهود نخواهد شد
از عكس روی تو اما، بوی خوشی درون حفرهی چشمم وزیده است
كه زرد است،
بوی خوشی كه شامهی چشمم را
شیرین و زرد میخواهد
انبوه فعل و مصدر و دیدار از حروف، اما
دیدن نمیشود
تازه ازینها كه بگذریم
دیدن مصائب بسیار دارد تا شهود!
*
دیدن، شنیدنِ شكلات است از صدای تو
لمس و چشیدن شوق است میان گریه خندیدن است دیدن
نیلی به بوی گریه كبود است
لمسِ سرخیِ خنده است
و این دیدن است
و اینها همان مصائبیست كه گفتم.
*
وقت شهود
مصائب دیدار
كار سلسلهاعصاب مركزی را
سنگینتر از محدود میكند!
*
كشفِ شهود ششگانه
رستگاری چشم است
اوقات چشم
وقتی كه میچرد در دشت روی تو خوش باد
*
وقت دلم كجاست
وقتی كه پسكشیدن شرم از حدود رنگ تن میزند
اوقات لب، پریده و بیرنگ میشود
دل، واپسین تپیدنِ خود را
صرف تو میكند
وقتی كه نیستی
مزهی دل شور میشود،
از روی موی رگ ضربانها، زرد و پلاسیده،
مینتوانسته میروند
رنگِ پریده بوی دلِ واپسیده میدهد.
*
لب، رنگ حس لامسه، ای كاش
لبریز از بزاق تو بادا.
*
ای كام، ای كنایهی دندان و حلق
ای وقت شرب شنیدن
روزی كه وقت سركشیدن بخت است
سر مكش از خوبش
سر بكش
لب را و رنگِ دانهدانهی دندانها را بشنو
لب را و بوی چربناكیِ رژ را بخور
بو را بنوش
سربكش ای سركشیدهی اسرار.
*
و ای كاش
عیشم مدام بادا
بیدام و دانه، دهان باشم ای كاش
وقتی كه دوْرِ دولت سرِ سبزش افتاده است
در دست عاشقانِ مسلح
ای كاش دستار باشم
یا آنكه دورِ با تو مسلسل باشم ای كاش
الحمدو لله یك دور تسبیح
دور تو گشته باشم و ای كاش
كارم به كام بادا!
*
جاسوس بوی عطر تو شد باد
دهانش شكفته باد!
وقتی كه زیر روسریِ آبیات
از حجب/ بر شریعت پوست تو
آسان نمیوزد ای كاش
لال شود لچك
طرح ترنج روسریات
بربوده باد
گرهاش برباد بادا.
*
عكس تو را به طعم دلم دادم
صدها صدا مسیر تپش را تعقیب كردند
عكست نبود و بود
بوی دلم به سوی تو آمد
تكثیر طیفِ بوی تو شد طعم قلب من
با رنگهای مست.
*
وقتی كه آمدیم
مادونِ قرمز بودیم
حالا خوشم كه وقت رفتن اشكم
شك را به شكل بوی شكایت
ترسیم میكنند
حالا خوشم كه
بادی كه چنگ میزنم از بوی تو پُر است
بادی كه
جاسوس بوی ماوراء بنفش تو بود و باز
انبوه بوی توست كه خیابان را مست كرده و
حتا
مسدود كرده است!