و من: نیمِ تر
جاری لابهلای لمس یادت، انگشتانم
با غفلت شب
در سکوت، ماه جاری
در مسافت سیاهِ چاهی
و پیراهنم سراسر سرخِ دیدن
سرم نه سبزِ جاری در پژواکِ سروها
در انتظارهای بی اتاق
لابهلای وسعت سینهی او خم
که راست ایستاده بود میانِ شب
نگاهِ در، سرشار من، انعکاسِ نور
که شب جاری لابهلای چشمهای سفید میخیاش
بیخودتر
و تو: آتش