شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

 برگ می‌ریخت


برگ می‌ریخت، هـوا ذائقه‌ی طـوفـان داشت
و عجب وحشت ِسرخی شب ِکوهستان داشت
چِـقـَـدر بــرف بـه روی تـن ِسرما می‌ریخت
چِـقـَـدر آب/هوای ِ شب ِ سرگردان داشت
باد با پای خود از بادیه‌ها آمده بود
آسمان شرم فرو ریختن ِ باران داشت
هرکسی زخم ِسرِ کهنه‌ی ِخـود را می‌بست
هـر کس آیینه‌ای از طالع ِ آویزان داشت
لحـن ِ آیات و روایات هـمه بد شده بـود
ملک‌الموت هـراندازه بگیرد/جان داشت
خـواب ِ آشفته‌ی جنگـل خبر ِ بد می‌داد
سایه‌ها صورتی از وحشتِ جنگل‌بان داشت...

علی سعادتخانی

تک نگاری

شعرها

آنْـدیگَری

آنْـدیگَری

جمال‌الدین بزن

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

حامد ابراهیم پور

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

مهدی فرجی

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

آیا آن‌که در کوی الکل دست دراز می‌کند، به ماه می‌رسد؟

فرزین پارسی‌کیا