شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تلویزیون را روشن می‌کنم

تلویزیون را روشن می‌کنم

خون می‌آید و می‌نشیند کنارم

موبایل را بیدار می‌کنم

فضای مجازی را

جنازه‌ها از این کانال به آن کانال جابه‌جا می‌شوند

کتاب تاریخ را باز می‌کنم

بویِ جنگ‌های خفته خفه‌ام می‌کند

نه

خیال نکنید انسانی رنجور شدم

نه

هیچ‌چیز نمی‌رنجاندم

با زخم‌ها مهربانم

و هر شب

با لالاییِ تفنگ‌ها

شیرین می‌خوابم.

سجاد حقیقی

شعرها

با جامی برکف 

با جامی برکف 

غلامحسین چهکندی‌نژاد

دو شعر از رضا باب‌المراد

دو شعر از رضا باب‌المراد

رضا باب‌المراد

با تلویزیون

با تلویزیون

مریم فرجی

من که مبهوت چنان قوی،  و رقص

من که مبهوت چنان قوی، و رقص

منصور اوجی