تلویزیون را روشن میکنم
خون میآید و مینشیند کنارم
موبایل را بیدار میکنم
فضای مجازی را
جنازهها از این کانال به آن کانال جابهجا میشوند
کتاب تاریخ را باز میکنم
بویِ جنگهای خفته خفهام میکند
نه
خیال نکنید انسانی رنجور شدم
نه
هیچچیز نمیرنجاندم
با زخمها مهربانم
و هر شب
با لالاییِ تفنگها
شیرین میخوابم.