شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چرا می‌برم از یاد به بعضی وقت‌ها

...

چرا می‌برم از یاد به بعضی وقت‌ها
که ازکنار آنچه دور از من بگذرد
عبور کنم من نیز
از آن‌ها و همین ردیف

سالنی که صندلی‌هایش از پیش
فروخته شده
در دود به شعله‌ها گم است
با بلیت‌های در دست عده‌ای اما
در خیابان قدم می‌زنند
و فکر می‌کنند که اشتباه آمده‌اند
داشته باشید این را

همه دوست دارند از هر چه سر در بیاورند
عمر اما
همان بلیتی است که پس گرفته نمی‌شود
اصلاً چرا آدم به آنچه که او را نمی‌بیند
یا که نخواهد که ببیند
فکر و عمرش را هدر دهد
دارم ازخودم می‌پرسم حالا
حرف با خودم بزنم

می‌شود یعنی که آدمی به ناگهان
مثل یک علف بر خاک بیاید
یا نه
مگر نمی‌شود که آدم با فکر خودش
به زندگی ادامه دهد
به اشتباه حتی گاه
بی‌اشتباهی از آن مردگان است گویا
نه خسته نیستم
نه هوشم نیز تیغ نخورده

چون ابتدایی که در آن شروعی نمی‌توان دید
ناظر به هر افق که فکر کنید یک دیگرانی
من دوست دارم تتمه‌ی عمرم را
بدون دلهره از صدای اخبار و تصاویری
که می‌برد بوی نابودی را تا مغز استخوان ما
با دیوارهای مرئی و نادیدنی

کجای سیاره را سراغ می‌توان گرفت
البته به غربتی که
هر لحظه دق‌مرگی را در عکس‌هایت
به گریه به ثبت نیاوری یا
چه می‌دانم
حالا خسته‌ام جدا
از من دروغ نجوی حتی
به وقتی که
پای هر چه می‌تواند از مرگ هم بگذرد
خودت بگو

هرمز علیپور

تک نگاری

شعرها

شاعر

شاعر

فریاد غفوری

آن‌جا که بادِ تفرقه، سرکوب می‌شود

آن‌جا که بادِ تفرقه، سرکوب می‌شود

جعفر درویشان

اردبیل بایراغی

اردبیل بایراغی

مهدی آقازاده

سه شعر از میثم مهر نیا

سه شعر از میثم مهر نیا

میثم مهرنیا