متداول بودم در تلو
در تلوتلو
که همیشه از ادامهی آهو برمیگردم
مکث میکنم
دوباره برمیگردم
و آن دو چشم را
که هر پلکزدنش غروب متداولی است
در خیرگی نامتداولی
غرق میکنم
سکانس اول:
تو فرض کن تمام گلهی اضطراب میدود
و آهو
که در تلو متداول است
خیره به بیشه
مکث میکند
سکانس دوم: پیراهن گلگلیای به تن داری
کلوزآپ: دو رج دندان سفید میبینم
که یعنی تو خندیدهای
سکانس سوم: به عقب برمیگردم
دوباره سکانس دوم را میبینم
پیراهن گلگلیای پوشیدهای
کلوزآپ: دو گونهای که زیر چشمهایت بالاتر آمدهاند
چروک نازک کنار چشمها
یعنی که تو ریسه رفتهای
سکانس چهارم: من متداولم در بیشه
و گلو کج کردهام میان تیزی دو دندان
و جهان را
مورب میبینم.