شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

عشق یعنی بدوی تا برسی زود به هیچ

عشق یعنی بدوی تا برسی زود به هیچ
بدوی تا برسی زود به مقصود؛ به هیچ
مژده دادند که مأیوس نباید بودن
می‌رسد هر که در این راه نیاسود، به هیچ
«در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و» جز هیچ نیفزود به هیچ*
کمترین معجزه‌ی عشق همین نومیدی است
ای خوشا هر که شود راضی و خشنود به هیچ
گفتم: آخر به کجا می‌رسد آدم با تو؟
عشق خندید به حال من و فرمود: به هیچ!

*حافظ: در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

یعقوب زارع ندیکی

شعرها

دهان خونی

دهان خونی

بکتاش آبتین

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

بابک دولتی

من که کسی بویی نبرد از چند و چونم

من که کسی بویی نبرد از چند و چونم

کبری موسوی‌قهفرخی

ه گوشم آه و فغان می‌رسد خدا را شکر

ه گوشم آه و فغان می‌رسد خدا را شکر

بهزاد گرانمایه