هميشه دليلي سردرميآورد
براي تقطيع آدمها
تا اندوه مردي را
پکهای سيگار به گوش ماه برسانند
و در محدودهاي بيضلع و زاویه
زنی الفبای عرف را بالا بياورد
شعرهايم به فكر انتحار افتادهاند
پيش از قتلعام به جرم تعدی
به حريم پروانهها
چرخش باشكوه عقربها به گرداگرد سماع
سوز امضايشان بر پوست تنم
بر فراز پشتبامهایی كه
یخهای قلب تو را جويدهاند
بیدار میمانم
تا خواب تو دیگربار
سربههوایم نکند.