شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

به گلوله‌ای فکر کن 

به گلوله‌ای فکر کن 
لحظه‌ی شلیک پشیمان باشد
به شیون، 
که از سوختگیِ صورت فراری است
و زن برنزه‌ای بر باروت‌های تنش نشسته
  
اگر دست‌هایش را تکان بدهد
نیمی از حرف‌هایمان 
در تاریکی رها می‌شوند 
جنگل نیمی از درختانش را 
فراموش خواهد کرد 
 و باد سایه‌ی صفر را 
روی تمام عقربه خواهد کشید
در تاریکی راه می‌رود
نیمی از دست‌هایم را با خودش برد 
دست تکان می‌دهم تنهاتر می‌شوم
دست تکان می‌دهم دشوار می‌کنم رفتن را

ما، آواز می‌خوانیم
تا لکه‌های بلوط
از لباس‌هایمان پاک شود‌؟

زنی که زبان گلوله را می‌فهمد
ترجمه‌ای از کوهستان است
و‌ با هر شلیک 
در پژواک سنگی، 
لب‌هایش خاموش می‌شود ..

عباس حیدریان

شعرها

پنج شعر از سیروس نوذری

پنج شعر از سیروس نوذری

سیروس نوذری

آلما

آلما

صدرا یوسف زاده

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

هادی خور شاهیان

حقیقت دارد

حقیقت دارد

حامد رحمتی