کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد ۱۳۷۱، شهر گرمه.

شب از گیسوان زن عبور می‌کرد

شب از گیسوان زن عبور می‌کرد
زن از زخم
خیره به بغض جامانده
سنگ می‌شد
سقوط می‌کرد
از کوه‌های مانده در گلوش
به لبه‌ی چاقو

چکه می‌کرد
لاشه‌ای آویزان
توی خون خودش
چکه می‌کرد از چشم‌هاش
بر دریا
دریا سرخ بود
دهان ماهی‌ها سرخ
خون خشکیده سرخ

عاقبت دریا
زنی که آبستن سنگ است را
        نجات خواهد داد.

اما  چگونه من را
        از  خون خشکیده جدا خواهی کرد؟

فاطمه اسکندری عرب