شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

درد که بیاید
به ساعت کاری ندارد
می‌نشیند بر بام
مثل برف.
...

همه‌چیز از گیاه شروع شد
که چکیده بود باران
و آن ریشه‌های مکنده
...

طبیعی نیست
بودن
به این شکل که تو هستی.

پراکنده
مثلِ...

ردّ پای تو هنوز آن‌جاست
در آن آخرین یکشنبه 
من زلالِ ماه را برای...

به گردنه‌های برفگیر فکر می‌کنم 
و این ساک دستی 
و خودم
...

تک نگاری

نقش کتیبه ها

نقش کتیبه ها

ساتیار فرج زاده

شعرها

گم کرده بودم

گم کرده بودم

مریم فرجی

سرآخر

سرآخر

ستار جانعلی‌­پور

سه شعر برای گرگ و ماه

سه شعر برای گرگ و ماه

محمود بهرامی

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

ظلم، چاقوی تیز آخته‌ای‌ست روی مردم کشیده کبّاده

پوریا سوری