شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

شعری برای تو و آن‌ها

چه می‌شود کرد
با این‌همه دست که از دهان برخاسته‌
لحظه‌ای لمسِ صورتت را
می‌طلبند؟
چه می‌شود کرد با زبان
همان که به شهادتِ شما ـ
رَدِ بازدمش بر شیشه را
ـ مرطوب می‌کردم
                       با تو
                       و صورتت در آینه؟
جرقه‌ای بین دو پِلک
خوف جاده در شب بود
سفیدی مؤکد بی‌انتها
با وزشی ملایم
شبیه سوزشی زیر پوست
وقتی نمی‌خواهم به خاکسترت دست بزنم
به صورتت
درخششی میان درخششی اغراق‌شده
حاصلِ تقابلِ نورِ زمستان، تیرِ چراغ و باد
میانِ ـ هوو هوو ـ درختانِ همیشه سبز
ـ آن‌ها که به شَک می‌اندازند فصل را ـ
سفیدیِ صورتت را
چگونه بگویم؟
پیچکِ انگشتت را
بر ساقه‌های لرزانِ مردُمک‌هام
بگذارم؟
اجازه بده فعل را در جای مناسبش بگذارم
در حال ساختِ تمنایی مُنتزِع
اجازه بده وانمود کُنَم
کسی سَر بر نمی‌آوَرَد
اِلا تو
با پوستی که شب را
انگار سیاه خِیمه
بر روحم می‌کِشید و
متکبرانه می‌درخشید.
اجازه بده به یاد بیاورم
ایستاده در مسیر با فواصل منظم
می‌تابیدیم
بر قدم‌های سگی لَنگان
که بر ناله‌هاش
دانه‌های برف نِشسته بود
ـ هرچه «ها» کردید آب نشد ـ
اجازه بده در نظر بیاورم
ردِ ماه را بر گردنت
با کبودِ گرفته‌اش
طلوع را به دام انداخت و
من چه کردم؟
با جزئیاتِ برآمدنِ صورتت
از پشتِ پلک‌هام.
اجازه بده اقرار کنم
دلسرد شده‌ام
ـ و به شهادت شما دلمُرده ـ
از تعقیب بویِ تکه‌ای ماه‌
از لمسِ مردد پوستِ تو
و صورتت
که شعاع نور را
به سایه‌ای بی‌جان بَدل می‌کُند
با شدت‌ِ بی‌دلیلش در تابیدن
انگار به زغال گداخته
برف بپاشند
شما گفتید روز آمده ـ
خورشید است ـ
این غنیمتِ برگزیده
ماه را
پَسِ صورتت پنهان کردم
هم‌چون عیاری تنها
به شب زدم
به پوستم
که به سفیدیِ صورتت
می‌باخت.

پی‌نوشت:
اجازه بده اصرار کنم این شعر برای توست. حتی اگر دست‌هاشان را ـ چه می‌شود کرد؟ ـ بیرون نیاورند.

شقایق شاهرودی‌زاده

تک نگاری

شعرها

ئەو ئەستێرانەی شان لە گوڵی کراسەکەم ئەدەن...!

ئەو ئەستێرانەی شان لە گوڵی کراسەکەم ئەدەن...!

شیوه عبدالهی

اگر  چاقو در پهلویم فرو کنند

اگر  چاقو در پهلویم فرو کنند

علی اکبر جعفرزاده

پیش از این قلبی داشتم

پیش از این قلبی داشتم

فاطمه اسکندری عرب

اغوش نخل ها

اغوش نخل ها

میترا اکرمی