شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

...

با کدام کلمه، واپس خزیدی؟
در کدام جمله، از پا درآمدی؟
ای جانِ...

...

سرما
گرما
در آمد‌وشدِ فصول،
یکی هم غم است در تقدیر...

...

نه خواب و نه رؤیا
دنیا خشاخش ماران است
از کوچه‌ها...

...

افتاد با ضربه‌ی باتوم
مردی که از قابِ پیراهنش بزرگ‌تر بود
...

...

انسان در شلوغی خیابان غمگین است
در جمله‌ی «دلم تنگ...

پاییز خبر مرگ است
سمّی که منتشر می‌شود بین دست‌ها و دهان‌ها
و...

من خود شادی‌ام
پیچیده در ملافه‌ی تن
به هیئت گاوی رسا زاده شدم
...

هم شاعران، هم زرافه‌ها
تنها ماییم که شب‌ها 
ترانه‌هایمان را...

روزِ پاییزی
تابلویی بود از سرما و بعدازظهر
صدای گلوله‌ای نشنیدیم
...

...

شب تاریک بود و عمیق
چون ذهن فیلسوفان و شاعران
و پیوسته و جاری

من اعتراض می‌كنم؛ ای داد، ای هوار!
دارد مرا كجای جهان می‌برد قطار؟
اين...

«گل‌محمد» تفنگ را برداشت، اسب رم‌کرده‌اش قرار نداشت
ببر...

تعزیه
سرگردانی بوی کافور در میان شاخه‌های پرمیوه
غم، که چون چربی...

هم شاعران
هم زرافه‌ها
ماییم که شب‌ها ترانه‌هایمان را زمزمه...

تک نگاری

شعرها

...  دور بودم در خاطره‌ای که پدر با خود نبرده بود

... دور بودم در خاطره‌ای که پدر با خود نبرده بود

فرحناز عباسی

 جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

جاده‌ای، شاهدِ جان‌کندنِ باورهایش

بابک دولتی

مثلاً

مثلاً

عبدالعلی عظیمی

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

تا زبان سرخشان از دار بیرون می‌زند

زری قهار ترس

ویدئو