نه با تو زندگى از حال و روز زارش گفت
نه با من از غم و اندوه بى‌شمارش گفت
بساط كودكى آورد و گرم شد سرمان
همین كه گرم شد...

در یک قدمی ما، کنار ما
سر، با تماشاگران فراوان
بـ....ریده  بـ....ریده        می‌گفتم
کسی...

دست‌هایش را بسته بودند
که شعر ننویسد
و سایه‌اش بر دیوار
شعر بود

گفت: 
سایه‌ها...

من زیر سایه‌ی یک درخت نشسته‌ام
و از خودم می‌پرسم
آیا این عجیب نیست
و این کلاغ که می‌آید کاملاً تا این...

نیمه‌شب 
کودکی از خواب بیدارم می‌کند

خواب زنی را می‌دیدم 
که در همان ساعت 
در...

ترس از تراس پایین
پایان مقاومت در جریان مقاوم باد
مقاومت در خطوط بی سبب جان
جان کندن از ساقه 
ساقه به...

1
گرگ بر بام
منتظرِ ماه است
و كودك در حیاط
به تاریكی فكر می‌كند
كه هر چقدر از آن بترسد
تمام...

من که کسی بویی نبرد از چند و چونم
دیوانه کرده گرگ‌ها را بوی خونم
بر آینه ناخن کشیدم‌... وهمی آرام
بیرون زد از...

( نور می‌آید.)
رقصانده گِردِ آتش
بدون رعایت فاصله
کنار هر زن راحل
مُرده گرگی ایستاده دو پا
دمیده در...

این‌جا من
چه می‌کنم؟
مرده‌کِشی را
شکسته‌نردبانی هم کافی‌ست.
من گهواره‌سازم
من...

سفر به سرزمین رویاهایت چندان که ساده نیست، صبحی ساده و
یاد حسی ساده‌تر اما، اینک سر در هوای خلوتی از سهم همه‌ی...

           بۆ مشتێ دڵتەنگیی کچانی شەنگال و ئێمە 

 کە ژن 
کراسی تەکاندە...

«به تو که عاشقت شدم اما شوهرت به زبان زیردریایی‌ها حرف می‌زد»

لیورپول را  پیوست موهات کرده‌ای ...

دارم تظاهر می‌کنم آدم خطرناکی نیستم
پوستم با پوششی از الماس می‌درخشد
در دندان‌هایم نیش مار کار نگذاشته‌ام
ادامه شعر

تنهایی یكی از نام‌های شب است.

غبار ماه بر ساختمان‌های شهر نشسته
باد از انتهای خیابان‌ بر‌می‌خیزد
...